کد مطلب:245975 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

وقوع زلزله به دعای امام جواد
قطب راوندی نقل كرده است: روزی از روزها معتصم، امام جواد (علیه السلام) را دعوت كرد و به دنبال بهانه ای می گشت كه ایشان را مورد شكنجه و آزار و اذیت قرار دهد.

یك روز تعدادی از وزرای دربار را احضار كرد و به آنها گفت: شهادت نامه ای تهیه كنید مبنی بر اینكه محمدتقی (علیه السلام) قصد خروج و كودتا دارد هر چند این كار دروغ است؛ ولی ما بر انجام آن كار شهادت داده ایم و شهادت نامه ها را امضا كنید.

قطع نامه، تشكیل و پرونده، ساخته و پرداخته شد، بدین صورت كه جمعی از مدینه و حجاز نوشته اند محمدتقی ابن



[ صفحه 22]



الرضا قصد كودتا دارد و برای این كار، سلاح و پول فراوان تهیه كرده است و از این كار او چند نفر از درباریان هم مطلع هستند.

معتصم، آن حضرت را دعوت كرد و گفت: یابن الرضا! مگر تو اراده ی خروج داری؟ امام محمدتقی (علیه السلام) فرمودند: «به خدا قسم این فكر هرگز در خاطرم خطور نكرده است؛ زیرا علم نشان می دهد كه چنین زمانی نخواهد آمد و من چنین فكری نكرده ایم.»

معتصم گفت: ما نامه ها و استشهادهایی داریم مبنی بر اینكه شما قصد كودتا بر ضد حكومت دارید و كسانی نیز از این كار شما مطلع بودند و حاضر به شهادت دادن نیز هستند.

سرانجام، مدارك، پرونده ها و شاهدان را حاضر كردند. شاهدان با كمال گستاخی، معتصم را تأیید كرده و همگی گفتند كه امام قصد خروج دارد.

راوی در ادامه می گوید: حضرت امام جواد (علیه السلام) در ایوان قصر نشسته بود و یك طرف قصر نیز كسانی بودند كه شهادت بر خروج امام (علیه السلام) داده بودند.

امام جواد (علیه السلام) چون این وضعیت را مشاهده كردند سر



[ صفحه 23]



به آسمان بلند كرده دعایی خواندند، ناگهان زلزله در آن نقطه ای كه پرونده سازان و شاهدان نشسته بودند، رخ داد.

معتصم و مخالفان امام جواد (علیه السلام) وقتی این حالت را مشاهده كردند و دیدند كه جانشان در خطر است به التماس افتاده و به دروغ خویش اعتراف نموده و از حضرت عاجزانه درخواست نمودند كه از خدا بخواهد تا زلزله قطع شود.

امام جواد (علیه السلام) پس از چند لحظه سر به آسمان بلند كرده و باز دعایی خواندند و فرمودند: «پروردگارا! تو می دانی كه این طبقه ی گمراه دشمن تو و دشمنان من هستند. من از تقصیر آنها گذشتم. فورا زلزله آرام گرفت و عمارت به جای خود باقی ماند.

آن دروغ گویان به قدرت امامت پی بردند و در ظاهر، سر تسلیم فرود آوردند؛ اما در باطن، سخن خود را همچنان ادامه دادند. [1] .



[ صفحه 24]




[1] زندگاني امام جواد (ع)، عمادزاده.